ای مهربانتر از منبا مندر دستهای توآیا کدام رمز بشارت نهفته بود؟کز من دریغ کردیتنها توییمثل پرندههای بهاری در آفتابمثل زلال قطره باران صبحدممثل نسیم سرد سحرمثل سحر آبآواز مهربانی تو با مندر کوچه باغهای محبتمثل شکوفههای سپید سیبایثار سادگی استافسوس آیا چه کس تو رااز مهربان شدن با منمایوس میکند؟حميد مصدق گل مر يم...
نسبتعشق به من نسبت جان است به تنتو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من؟زندهام بیتو همین قدر که دارم نفسیاز جدایی نتوان گفت به جز آه سخنبعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیستاین هم از عاقبت از قفس آزاد شدنوای بر من که در این بازی بیسود و زیانپیش پیمانشکنی چون تو شدم عهدشکنباز با گریه به آغوش تو برمیگردمچون غریبی که خودش را برساند به وطنتو اگر یوسف خود را نشناسی عجب استای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهنفاضل نظري گل مر يم...
یک شب دلی به مسـلخ خونم کشید و رفتدیوانــه ای به دام جنونـم کشـــــــــــید و رفتپس کوچـه های قلب مرا جســــــــــتجو نکرداما مـرا به عمـق درونم کشــــــــــــــید و رفتیک آســمان ســــتاره ی آتش کشــــــیده رابر التـهاب ســـــــــرد قرونم کشــــــــید و رفتتا از خیال گنـگ رهایی، رها شــــــــــــــــــومبانگی به گوش خواب ســکونم کشید و رفتشـــــاید به پاس حرمت ویرانه های عشــــقمرهم به زخم فاجعه گونم کشـــــــــید و رفتدیگر اســـــــــــیر آن من بیگانه نیســــــــــــتماز خود چه عاشـــقانه برونم کشـــــــید و رفت "افشین یداللهی" گل مر يم...